صادق زیبلاکلام: دروغ گفتم

صادق زیبلاکلام: دروغ گفتم

مجله فرهنگی هفت راه – گروه سینما: سعید حجاریان و صادق زیباکلام دو ضخصیت شناخته شدهای بودند که در فیلم «اژدها وارد میشود» مانی حقیقی بازی کردند. حضور این دو نفر در این فیلم و صحبتهایی که کردند به فیلم مانی حقیقی چهرهای مستند و به داستان آن شکل و شمایلی واقعی داده بود. حالا یکی از آنها یعنی صادق زیباکلام با نگارش یادداشتی به ماجرای حضور خود در این فیلم و «گولی که خورده است!» اشاره کرده و نوشته که بابت این کار عذاب وجدان دارد. متن یادداشت این بازیگر جدید الورود سینمای ایران را در ادامه بخوانید:

1

من اسم آقای مانی حقیقی را دورادور شنیده بودم و هیچ شناختی از ایشان نداشتم. یک روز ایشان با من تماس گرفتند و گفتند راجع به یک موضوعی می‌خواهند با من صحبت کنند. تصورم این بود که راجع به یکی از کتاب‌هایم می‌خواهند صحبت کنند. قرار شد به دانشگاه بیاید که قرار کنسل شد. قرار بعدی را در خانه‌مان گذاشتیم که آن هم کنسل شد. شرمنده ایشان شدم به‌خاطر قرارهایی که لغو کرده بودم. این‌بار به آقای مانی حقیقی گفتم که خودم سراغ شما می‌آیم. به استودیوی آنها در ولنجک رفتم. ایشان گفتند قرار است راجع به همکاری بعضی سیاسیون با ساواک گفت‌وگو کنیم. در گذشته، بوده‌اند بعضی از زندانیان سیاسی که به هر دلیلی با رژیم شاه همکاری می‌کرده‌اند. از اعضای کنفدراسیون و توده تا اسلام‌گراها. مثال‌های شاخص‌ آنها افرادی مثل مرحوم داریوش همایون و پرویز نیکخواه هستند. اینها اکثرا چپ بودند و بعد از مدتی حضور در زندان با رژیم همکاری کردند. فکر کردم می‌خواهند در مورد این پدیده صحبت کنیم. من هم یک نیم ساعت سه ربعی صحبت کردم و توضیح دادم که این اتفاقات به چه صورتی بوده، چرا اتفاق می‌افتاد و واکنش زندانیان چه بوده.

بعد ایشان گفتند که همه اینها خیلی عالی‌ست. تعجب می‌کردم که چرا صحبت‌های مرا ضبط نمی‌کنند. بعد ایشان گفتند ما می‌خواهیم راجع به گروه هزاوه صحبت کنیم. گفتند اینها دو سه نفری بودند که به ساواک پیوستند. آنها زندانی نبودند و فقط با ساواک همکاری می‌کردند. اطلاعات را بیرون می‌آوردند و به گروه‌های سیاسی می‌دادند. به ایشان گفتم که من نه در سال‌های حضورم در زندان و نه خارج از زندان تاکنون با چنین گروهی مواجه نشده‌ام. چنین چیزی هم نشدنی بود چون کسانی که وارد ساواک می‌شدند کاملا مورد شناسایی قرار می‌گرفتند و کلا فقط یک‌بار می‌توانستند چنین کاری را انجام دهند. در غیر این صورت ساواک بو می‌برد و لو می‌رفتند. به هرحال گفتند که ما یک مشکلی پیدا کرده‌ایم. مانی حقیقی داستان فیلم را برای من تعریف کرد. گفتند ما همه چیزمان درست شده بود و قرار بود مسعود بهنود در فیلم باشد و بگوید این گروه بیرون می‌آمد و اطلاعات را به مخالفین رژیم شاه می‌داد. کارگردان البته این را متوجه شد که من داستان را باور نمی‌کنم. بعد آن قسمت مربوط به بهنود را برای من پخش کرد. آن زمان که پیش مانی حقیقی رفته بودم اواخر دی ماه بود و چند روز بیشتر به جشنواره نمانده بود. بعد ایشان گفت من فردا با آقای حجاریان هم قرار دارم و ایشان می‌خواهند آن حرف‌هایی را که آقای بهنود گفته‌اند برای ما تکرار کنند. حالا مشکل اینجاست که متاسفانه در دقیقه ۹۰ ایراد گرفته‌اند که چون مسعود بهنود این حرف‌ها را زده، فیلم نمی‌تواند در جشنواره شرکت کند. آقای حقیقی ناراحت بودند که به‌خاطر بهنود نمی‌توانند در جشنواره شرکت کنند. گفتند دست به دامان شما شده‌ام، چون روی شما حساسیت نیست بیایید و این حرف‌ها را بگویید. فردا هم که آقای حجاریان اینها را خواهد گفت. من قبول کردم و این کار را برایشان  انجام دادم.

 

این اتفاق برای من فیلم بازی در فیلم بازی شد. من قبل از ضبط دو سه بار تمرین کردم، ولی بعد از ضبط گفتند خوب نشده. من هم مقداری خسته و عصبی شده بودم؛ احساس می‌کردم بابت انجام یک کار دیگر به آنجا رفته بودم و الان کار دیگری از من خواسته بودند. ولی سرانجام آنها راضی بودند و می‌گفتند فیلم‌هایی که گرفته‌اند خیلی خوب شده.

زمان اکران در جشنواره هم آقای حقیقی با من تماس گرفتند و دعوتم کردند که فیلم را ببینم و گفتند فیلم با استقبال زیادی هم روبه‌رو شده. اما حقیقتش را بخواهید من نرفتم. از نظر اخلاقی این کار کمی برایم سخت بود، چون یک چیزی را که حقیقت نداشت گفته بودم. فرصت چندانی هم وجود نداشت که خودم را برای این قضیه مجاب کنم. از طرفی مسأله‌ای هم نبود که بابتش به کسی ظلم شود. حالا شما می‌گویید این گروه وجود داشته، به نظر من اصلا چنین چیزی واقعیت نداشته است. در مجموع از اینکه چنین کاری کردم از نظر اخلاقی خیلی خوشحال نیستم و خیلی افتخار نمی‌کنم که چنین کاری کردم. تنها انگیزه من هم از این کار آن بخش بود که شنیدم ایشان آدم متعهدی است و این باعث شد عذاب وجدانم کمتر شود. ولی اگر از اول می‌دانستم می‌خواهم چه کاری انجام دهم واقعا نمی‌رفتم. من تصورم این بود که می‌خواهند یک مستند درست کنند؛ چون تماس مستندسازان با من یک اتفاق روتین است و در همین سال ۹۴ هم خیلی‌ها با من تماس گرفته‌اند و گفته‌اند می‌خواهند برای ساخت مستندشان به سراغ من بیایند. فکر می‌کردم پروژه ایشان هم مثل همین پروژه‌هاست. ایشان گفتند که آقای گلستان پدربزرگ‌شان است و در مجموع به نظرم آدم موجهی آمدند. من خیلی اهل فیلم دیدن نیستم ولی در مورد ابراهیم گلستان شنیده بودم. به هر حال شرایط آقای حقیقی خیلی سخت بود. در دقیقه نود به ایشان اطلاع داده بودند که آقای بهنود باید از فیلم حذف شود. به همین‌ خاطر تصمیم گرفتم یک کمکی به ایشان بکنم. من در زندگی‌ام گناه و خلاف زیاد کرده‌ام؛ این دروغی که گفتم در مقایسه با گناه‌ها و خلاف‌های دیگری که کرده‌ام خیلی خیلی سبک‌تر است.




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : دانشجو
تاریخ : دو شنبه 26 بهمن 1394
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: